(عرفان‌کربلا)

  • خانه 

شهدا

23 آذر 1402 توسط غزل لک زائی

‏‌دختری داد میزد ، گریه میکرد ؛
میگفت: میخوام صورتِ پدرمو ببوسم .
اما اجازه نمیدادند ،
یکی گفت: دخترش است مگر چه اشکالی دارد؟
بگذارید پدرش را ببوسد ..
گفتند شما اصرار نکنید نمیشود
این شهید سر ندارد . . :)💔

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

زهرا جان!

16 آذر 1402 توسط غزل لک زائی

زهرای‌‌من..!
مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟
چشم بگشا و ببین حال مرا زهراجان
حیدر افتاده به این روز…خدایا چه کنم…؟

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

ضامن آهو

10 آذر 1402 توسط غزل لک زائی

 

من همان دخترک بازیگوش صحن توام
خبرت هست نطلبیدی اورا چند وقتی سوی حرم ؟ :) 
مگر من چند تا امام رضا دارم؟:)

 

#امام_رضا_(ع)

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مادرمان،زهرا(س)

10 آذر 1402 توسط غزل لک زائی

زهرا جـٰان ؛ مادر که نباشد ،
خانه بهم می‌ریزد !
حسن در بقیع .
حسین در کربلا .
زینب در دمشق 💔:))

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

عزادار مادر

09 آذر 1402 توسط غزل لک زائی

صاحبِ این سرا، عزادارِ مادر است!(:

 

#فاطمیه

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

  • 1
  • 2
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

(عرفان‌کربلا)

﷽...حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...❤

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس